یک خواسته از خدا


یک خواسته از خدا
در اتاق قدم میزد و زار زار به پهنای صورت، اشک می ریخت. می گفت: حاج باقر! جایی سراغ داری در میدان جنگ، پشت خاکریز، من سرم را خم کرده باشم؟ جایی سراغ داری که وقتی توپی، گلوله ای میخورد و همتون می نشستید زمین، من جایی نشسته باشم؟
بسم رب الشهدا و الصدیقین
شهید محمد حسن نظر نژاد ٢ ویژگی داشت:
اول اخلاص. اخلاص، گوهری بود که در جنگ حسش کردیم و امروز، آن را گم کرده ایم و هرچه می گردیم، پیدایش نمی کنیم.
 ویژگی دوم این شهید بزرگوار، اخلاق بود.  ٣٦ ساعت قبل از شهادت شهید نظر نژاد، در منزل ایشان در تهران، جلسه ای استثنایی داشتیم. ٣ نفر بودیم. من، سردار حسین موسوی و شهید نظر نژاد. ایشان در اتاق قدم میزد و زار زار به پهنای صورت، اشک می ریخت.
می گفت: حاج باقر! جایی سراغ داری در میدان جنگ، پشت خاکریز،  من سرم را خم کرده باشم؟ جایی سراغ داری که وقتی توپی، گلوله ای میخورد و همتون می نشستید زمین،  من جایی نشسته باشم؟ حاج باقر! تو را به خدا جایی در میدان جنگ دیدی که ترس بر من غلبه کند؟
گفتم نه.
گفت: امروز من درد و دلم با خداست و دستاش رو به سمت آسمان گرفت:
من که اینگونه همه چیزم رو برای تو گذاشتم، حقم شهادت نیست؟!