ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
یک خواسته از خدا
در اتاق قدم میزد و زار زار به پهنای صورت، اشک می
ریخت. می گفت: حاج باقر! جایی سراغ داری در میدان جنگ، پشت خاکریز، من سرم
را خم کرده باشم؟ جایی سراغ داری که وقتی توپی، گلوله ای میخورد و همتون می
نشستید زمین، من جایی نشسته باشم؟
بسم رب الشهدا و الصدیقین
شهید محمد حسن نظر نژاد ٢ ویژگی داشت:
اول اخلاص. اخلاص، گوهری بود که در جنگ حسش کردیم و امروز، آن را گم کرده ایم و هرچه می گردیم، پیدایش نمی کنیم.
ویژگی
دوم این شهید بزرگوار، اخلاق بود. ٣٦ ساعت قبل از شهادت شهید نظر نژاد،
در منزل ایشان در تهران، جلسه ای استثنایی داشتیم. ٣ نفر بودیم. من، سردار
حسین موسوی و شهید نظر نژاد. ایشان در اتاق قدم میزد و زار زار به پهنای
صورت، اشک می ریخت.
می گفت: حاج باقر! جایی سراغ داری در میدان جنگ، پشت
خاکریز، من سرم را خم کرده باشم؟ جایی سراغ داری که وقتی توپی، گلوله ای
میخورد و همتون می نشستید زمین، من جایی نشسته باشم؟ حاج باقر! تو را به
خدا جایی در میدان جنگ دیدی که ترس بر من غلبه کند؟
گفتم نه.
گفت: امروز من درد و دلم با خداست و دستاش رو به سمت آسمان گرفت:
من که اینگونه همه چیزم رو برای تو گذاشتم، حقم شهادت نیست؟!